<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d6919998\x26blogName\x3d%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87+%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%86\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://khaneroshanan.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://khaneroshanan.blogspot.com/\x26vt\x3d8114318517456267451', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script> vlink="#EAE6E0" alink="#EAE6E0">
height="327">
خانه روشنان
Tuesday, April 28, 2009 دستی به پای کوبی آبی ها

" خدا رو شکر، به لطف خدا آقا امام زمان...خدا رو شکر.."
این جملات را امیر قلعه نوعی با داد و فریاد می گفت تا همه صدای قهرماتی استقلال را بشنوند. قهرمانی بر رفقای استقلالی مبارک است. اما چند نکته :
یکم : استقلال جام را برد، اما به لطف جوان مردی فولاد اهواز. استقلال مدیون فوتبال پاک است. فوتبالی که بسیار به آن بده کار است. قبل از هر بازی شروع می شد. اول اخبار تماس با این بازی کن و آن دروازه بان. بعد آقای سرپرست تکذیب می کرد. بعد معلوم می شد سه روز پیش مشغول صرف فالوده بوده اند. شایعات دور و بر اسلقلال زیاد بود و هست. شایعاتی که پیوندشان با واقعیت چندان بعید نیست. از جواد زرینچه بپرسید.
دوم : استقلال جام را برد، اما خیلی چیز ها را باخت. استقلال بزرگی را باخت. استقلال قهرمان است، اما نه قهرمانی بزرگ. تیمی که پیش کسوتانش از قهرمان شدنش شاکی باشند، دیگر بزرگ نیست. تیمی که در جنگ فهرمانی، متهم به تبانی شود، دیگر بزرگ نیست. تیمی که کاپیتان های پیش کسوتش این چنین به بحرانش می کشند ، آن هم در آستانه ی قهرمانی، دیگر بزرگ نیست. تیمی که کاپیتان ها و بزرگانش ، کوچک وحقیر باشند، دیگر بزرگ نیست. اختلاف در تیم های بزرگ، آن هم در آستانه ی قهدمانی، برای چند هفته فراموش می شود تا آرامش تیم از هم نپاشد. درست برعکس آن چه در استقلال اتفاق افتاد. حیف است برای تیمی با این همه شر و شور. حیف است برای تیمی با این همه تماشاچی. حیف است برای تیمی که بزرگ بود. حیف است که دست و پا بسته ی کوتوله ها باشد.
سوم : استقلال جام را برد، اما همراه این قهرمانی عباراتی نغز در فوتبال ایران جاودانه ماند. تمام این عبارات هم دور و بر امیر خان قلعه نوعی. هم او که پیش از این "کل یوم" را جاودانه کرده بود. حالا عباراتی نو به گوش می رسند. عباراتی که همیشه خواهیم شنید. عباراتی دست مایه ی شعار های جدید : گروه بان قندلی، گنده باقالی و ...
چهارم : استقلال جام را برد، اما به سبک پرسپولیس در اولین دوره ی لیگ برتر. استقلالی ها حال و هوای ذوب آهن را درک می کنند: نا امیدی و پوچی و خسته گی و سوخته گی. استقلالی ها خوب درک می کنند. همین حال و هوا را تجربه کرده اند و قتی مثل ذوب آهن، درست در آخرین روز جام را از دست دادند تا افتخار تاریخی پرسپولیس باشد.

---------------------------------------------------------------------------

Saturday, April 25, 2009 جیغ و داد




کسی نمی داند در باره ی دولت رئیس جمهور به چه زبانی باید نوشت. به زبان مرثیه ؟ یا زبان مضحکه؟ و یا زبانی شکسته و الکن برای نوشتن از ترس و واقعه ای هول ناک؟ و یا هیچ کدام این ها و در عین حال معجونی از همه ی این ها. و البته با آهنگی نا موزون و خارج از هر قاعده. شایسته ی تمام تناقض های تاریخ ج.ا که آقای دکتر به حق عصاره ی همه ی این تناقض ها است. آن هم در نهایت غلظت.
نمونه ای از این زبان و یا یکی از بهترین نمومه ها، بیانیه ی محمد مایلی کهن است. هر دو بیانیه.
این دو متن را بگذارید کنار نامه ها وسخن رانی های آقای رئیس تا روشن شود که بی خود نگفته اند " همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید".

همان جوزده گی و شتاب زده گی و پرخاش گری. و البته همان توهمی که یکی را وا می دارد مقابل دنیای ظالم و روابط ناعادلانه بایستد و دیگری برای بی عدالتی فوتبال ایرانی داد و فریاد کند. هر دو هم تا به قدزت می رسند، شروع می کنند یه گفتن و نوشتن. بی معطلی. هر دو هم در جای گاهی بالا تر و فرا تر. و البته تکیه زده بر حق مطلق . بی هیچ امکان و گمان خطایی و اشتباهی . یکی خود را در احاطه ی حاله ی نور می بیند و دیگری مربی شدنش را از قدرت الاهی می داند، با وجود کارنامه ای که هیچ جای دفاعی ندارد : "قربون برم خدا رو". همین جای گاه، به آن ها حق می دهد و جراتشان می دهد که بی هیچ واهمه ای هر چه می خواهند و هر جور که می خواهند بگویند و بنویسند. یکی برای همه ی دنیا و دیگری برای همه ی فوتبال. و البته با یک ادبیات. جای گاه این دو و مخاطبان و عرصه ی قدرت این دو متفاوت است. یکی رئیس یک دولت و ملت است و دیگری فقط یک مربی. اما ادبیات هر دو یکی است. ادبیات حاجی مایلی که یک شبه از آسمان به زمینش انداخت، همان ادبیات جناب رئیس است که هنوز در آسمان ها راه می رود. نه این که ادبیات حاجی را نسبت به فضای فوتبال و زبان کل یوم اهالی فوتبال، با ادبیات آقای دکتر در فضای دیپلماتیک مقایسه کنیم. اصلن کلمه ها یک جنس اند. حالا در هر فضایی. خود کلمه ی " بیانیه دون" با کلمه ی "گنده باقالی" و "گروه بان قندلی" تفاوتی ندارد. هر دو از یک جنس اند. هر دو از یک خانواده. مشت نمونه ی خروار.
حاجی مایلی بهترین مربی بود برای این فدراسیون و این دولت. وصله ای در نهایت هماهنگی .
اما یک تفاوت بزرگ هست و آن هم در نتیجه ی کار. حاجی را با اولین واکنش ها کنار می زنند، اما برای پایان دیگری چه کار می شود کرد؟
به هر حال از این اتفاقات اخیر راضی ام. به دلایلی. حاجی چیز هایی گفت که باید گفته می شد. آقای کل یوم هر کاری می خواست می کرد. دور و بری های گروه بان هم بی شباهت به باقالی هایی نیستند که گنده شده اند. دچار توهم شده بود. سر و صدای زد و بند و تبانی هم از حد شایعه بلند تر شده. از گفتن این حرف ها راضی ام. از آن طرف این حرف ها حاجی را هم به حاشیه برد. به قاعده ی این فوتبال، دو سه سالی از دست حاجی راحتیم. صعود به جام جهانی یا افتادن از گروه هم چندان تفاوتی به حال این فوتبال مریض ندارد که به قطبی امیدی داشته باشم. فوتبال ما زمین گیر شده. نشانه هایش نتایج تیم ملی و تیم های باشگاهی. یکی از یکی مزخرف تر. فوتبال بی مایه. بی حرکت. خسته کننده و بیات شده. راکد. مثل همه چیز. مثل بازار، سینما، کتاب، دانشگاه، .... همه چیز مثل همه چیز.

---------------------------------------------------------------------------