Thursday, August 28, 2008
درخدمت و خیانت اهالی قلعه
چون هنوز نسبت میان روشن فکری و ولنگاری جنسی را نفهمیدم، این استعاره ی تکراری را باز هم تکرار کردم و باز هم به عزیزی برخورد. خیالی نیست. از ولنگاری کسی می گفت که تعجب همه را برانگیخته بود و بعد که لب کج کردن یکی از مستمعان را دید، برای توجیه دست به دامن روشن فکری شد که طرف از بس روشن فکر است هم خوابه هایش این طور متکثرند، آن هم نه فقط در زمان واحد که حتی مکان واحد. من هم درآمدم که اگر روشن فکری به این حرف ها باشد خانم پری بلنده ی مرحومه حکم سیمون دوبوار وطنی را داشته و محله ی جمشید هم لابد سن ژرمن دوپوره ی تهران. که رفیق ما تولب شد و از آن نگاه های قجری نثارمان کرد و لام تا کام هم چیزی نگفت.
از این ها که بگذریم، واژه ی"روشن فکری" هم بی نسبت با ج ن د ه گی نیست، یا ما چنین بلا و عاقبتی نصیبش کرده ایم، بس که با هر مفهوم و هر سبک از زندگی می نشیند و می خوابد و هنوز هیچ کسی نفهمیده چه کار باید بکند تا روشن فکر شود . یا چه کارهایی نباید بکند. یا چه کسانی روشن فکرند و این آدم های روشن فکر، چه چیز هایشان شبیه هم است و چرا این ها که به روشن فکری فحش می دهند و اداهای روشن فکری را مسخره می کنند، باز خودشان هم روشن فکرند و این همه جمع اضداد ذیل این کلمه چه طور ممکن شده.
حالا این ها به کنار، آن نگاه قجری هنوز از چشم رفیق ما نیفتاده. هنوز جوابم را با کم ترین عبارت ممکن سمبل می کند . چنان با شکایت نگاهمان می کند که شاه بابای قاجار، پهن های تمیز نشده ی طویله ی شاهی را . آخر افتخار می کند که چیزی از خون قجر در رگ هایش جریان دارد . خدا به خیر کند.
---------------------------------------------------------------------------