<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d6919998\x26blogName\x3d%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87+%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%86\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://khaneroshanan.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://khaneroshanan.blogspot.com/\x26vt\x3d8114318517456267451', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script> vlink="#EAE6E0" alink="#EAE6E0">
height="327">
خانه روشنان
Wednesday, February 21, 2007 ژنرال


یکم:
استقلال، حالا لشگری است شکست خورده. و امیر قلعه نوعی، ژنرال این لشگر. این تاج واژگون سزاوار همین امیر سرنگون.
امثال امیر قلعه نوعی زیاد بوده اند. آدم هایی که به یاری ابر و باد و مه و اقبال و جاه طلبی و خرده هوشی، دایره ی قدرت و امکانات و فتوحاتشان بیشتر و بیشتر شده ، اما هوش و توانشان جواب گوی این همه نبوده و یک جایی کاری کرده اند که نباید و بعد تمام آن چه اندوخته بودند از مال و قدرت و اعتبار و آبرو، یک شبه دود شده و رفته هوا.
یکی موقعیتی پیدا می کند و سرخوش است، یکی مست می شود، یکی عقلش هم از دست می رود، یکی بعد همه ی این ها، سرش گیج می رود و یکی دو دور که دور خودش چرخید، یک دفعه کثافت می زند به بساطی که قرار بود مایه ی سرخوشیش باشد.
امیر قلعه نوعی از آن آب مست هایی بود که بعد همه ی این بلاها، لیز خورد و افتاد و صدا کرد و حالا خدا می داند که زنده می ماند یا نه.
تاج تا حالا چند بار قهرمان شده بود، چند مربی هم در این قهرمانی ها سهیم بوده اند. اما بین همه ی آن ها، تنها حاجی امیر قلعه نوعی، اول "به لطف اون بالایی" و بعد هم " طرفدار های آبی"، به جایی رسید و کاری کرد که گمان نکنم نامش، به این زودی ها فراموش شود.
واقعا گمان کرده بود که هیچ کسی این قدر افتخار نساخته که امیر تازه حاجی شده ی تاج، بعد از سه سال، نصیبش شده. آدم ها فریب می خورند. از خودشان فریب می خورند. انگار آدمی زاد تنها حیوانی است که خودش، خودش را فریب می دهد.
امان از دست آدم ها. امان از دست های پنهان. دست هایی که سه سال ژنرال را انگولک کردند و حالا از آستین ای .اف .سی در آمده اند. بی چاره ژنرال.
امیر قلعه نوعی بی ادب بود. هر جایی و جایگاهی برای خودش ادبی دارد. یاد رفیق قدیم ما به خیر که این ها را از قول "نفر" می گفت. یا نباید جایی رفت ، یا اگر جایی می روی باید به آدابش مودب باشی. حاجی جاهایی رفت که به آدابش مودب نبود.
از خدا جوییم توفیق ادب
دوم:
امسال شب ولنتاین، تقریبا سه ساعت توی راه بودم. ترافیک عجیب بود. ماشین ها چسبیده بودند به هم، بی هیچ حرکتی. چند دقیقه ای باید می گذشت تا راننده دنده یکش را چاق کند و دو سه متری جلو تر بازهم خلاص. مجبور شدم خیلی از راه را پیاده گز کنم که زودتر برسم. همت بسته بود از غرب تا شرق. مسیر های شمالی – جنوبی هم. خانمی که تازه جوانی را رد کرده بود، صندلی جلو نشسته بود و حسرت می خورد و گله می کرد از روزگار جوانیش که کجا از این حرف ها بود. زن میانسالی که کنارم بود، شکایت داشت از عشق هایی که به قول کلیشه، پوشالی است. راننده ساکت بود. من فکر می کردم به به هم خوردن توازن جغرافیایی عاشقیت!!!
یعنی ساحت جغرافیای عاشق و معشوق که متوازن نباشد، رساندن هدایای ولنتاین این همه ترافیک تولید می کند.
سوم:
یادم رفت یک جوری عبارت شاهکار" کل یوم " را بکار برم. این "کل یوم" تکیه کلام قهرمان سرنگونی است. ژنرالی که همه چیز را با "کل یوم" جمع می بندد. تا دیالوگ هایش را با چیزی از جنس طنز حماقت رنگ آمیزی کند. هر کاری کردم هیچ حدسی برایش نداشتم که حاجی این "کل یوم" را از کجا پیدا کرده. دشتش درد نکند، هرکه این "کل یوم" را در دهان حاجی انداخته. هر که بوده، بلد بوده چه طور ژنرال را اسگل کند.

---------------------------------------------------------------------------