<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d6919998\x26blogName\x3d%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87+%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%86\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://khaneroshanan.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://khaneroshanan.blogspot.com/\x26vt\x3d8114318517456267451', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script> vlink="#EAE6E0" alink="#EAE6E0">
height="327">
خانه روشنان
Thursday, November 02, 2006 ارض و عرض

محیی الدین ابن عربی را امام العرفا می دانند. محیی الدین بحث مشهوری دارد در معنای "عذاب" . به اعتقاد ابن عربی ، عذاب برآمده از ریشه ی " عذب " است. و عذب یعنی گوارا. پس ابن عربی به آن جا می رسد که عذاب جهنم ، نه جانکاه و طاقت فرسا که گواراست. و در دوزخ عذاب الهی برای عارف واصل، چیزی جز شیرینی و گوارایی نیست. ابیات عارفانه فارسی هم پر است از همین قصه که آن چه از جانب محبوب می رسد، شیرین است. تنها به همین اعتبار که رسیده از جانب اوست.
زهر از قبل تو نوشدارو
فحش از دهن تو طیبات است
شبیه آن چه ابن عربی برای عذاب می گوید، ملکه وجودی من است برای زلزله محتوم عصر جمعه. زلزله ای که روشن تر است از سپیدی روز و تاریک تر است از سیاهی شب. و چنان شور انگیز که آرزویم حضور در مرکز زلزله است، عصر جمعه. پاکوبان و دست افشان. پیرهن چاک و رقص کنان. آواز بر لب و شور مستی در سر.
عزم آن دارم که امشب مست مست
پای کوبان شیشه دردی به دست
سر به بازار قلندر بر نهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
این حال و روز مثل منی است که مشتاق است به زلزله محتوم عصر جمعه. زلزله ای که تکرار می شود مدام.
سفر معنایی ابن عربی از عذاب تا گوارایی، سفری در ساحت زبان است. چونان زلزله محتومی که از وقوعش خبر داده ام. همین است رمز آن که رفیق شفیق ما ک. پرهیب، در فاصله الارض تا العرض می گفت. وقوع و خبر در ساحت بیان است. که بیان کامل عارف واصل است. بیان اسرار مکتومه ی محتومه. همه چیز در محضر همین بیان مکتومه ی محتومه است که در مرکز زلزله حاضر می شود. و لذا زلزله العرض است. عرضه داشتن . عرض کردن. بیان کردن. که ارض و سماء جلوه ای از جلوات نورانی بیان مکتوم و رشحه ای از رشحات روحانی شراب محتوم عرض است.
عصر جمعه، حال ما شیدایی است . هر چه قدرت زلزله بیشتر، رقص ما پر شور تر. بدا به حال اهالی غفلت که حتی اگر نسیمی از جانب غرب بوزد، روزگارشان بر باد است، چه رسد به تموجات وجودی زلزله ای که محتوم است و مقدر.



پی نوشت: انگار بوعلی بود که جایی گفته بود، اگر هزار دلیل برای توجیه یک اشتباه بیاوری می شود هزار و یک اشتباه.

---------------------------------------------------------------------------