<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d6919998\x26blogName\x3d%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87+%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%86\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://khaneroshanan.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://khaneroshanan.blogspot.com/\x26vt\x3d8114318517456267451', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script> vlink="#EAE6E0" alink="#EAE6E0">
height="327">
خانه روشنان
Monday, October 23, 2006 ماه در آسمان

یکم: حالا که جماعتی چشم به آسمان دوخته اند، پی رویت ماهی که از قرار بازیگوش است و به همین راحتی ها به همه پا نمی دهد و به هر دیده ای در نمی آید، یادم آمد از این استعاره پر استفاده ماه در ادب فارسی. بعد با خودم فکر می کردم و در اتوبان های بارانی شهر آرام می راندم که این ماه مگر چه قدر جذاب بوده که این همه ابیات درخشان و بند تنبانی پر است از این ماه.
مه پاره به بام اگر برآید
که فرق کند که ماه یا اوست؟

گفتم زمهر ورزان رسم وفا بیاموز
گفتا زماه رویان این کار کمتر آید

آن ماه دوهفته در نقاب است
یا حوری دست در خضاب است؟

تا این بیتی که رفیق گرمابه و گلستان ما جناب آقای هومن خان می خواند:
حسن تو با ماه سنجیدم به میزان دلم
کفه مه آسمان رفت و تو ماندی بر زمین
تا این بیتی که کاظم احمد زاده مجری شبکه پنجم سیما همیشه می خواند:
دیشب مثال رویت تشبیه ماه کردم
تو خوب تر زماهی من اشتباه کردم

بعد فکر می کردم که حالا بیاییم دنبال یک استعاره دیگری بگردیم که هم مقبول اهل ادب باشد و هم نقل مردم کوچه و بازار و به قول حضرات عوام کالانعام. فهمیدم سخت است . یعنی به هر چیزی که فکر می کردم یک پایش می لنگید. یا شاعرانه نبود یا برای دهن خودم هم ثقیل بود. بعد دیدم که اصلا روزگار استعاره نو ساختن تمام شده و رفته. نه این که استعاره ای ساخته نشود که می شود. نه این که همه گیر نشود که می شود. نه این که ادیبانه هم نباشد که هست. همه این ها هست، اما پایدار نیست. دوره ای دارد برای خودش و بعد تمام. مادر و پدر اکثرشان هم تصویر است. از سینما تا سریال و تبلیغات. بعد دیدم که این ماه هم کم تصویری نیست. خصلت سینمایی هم کم ندارد. انگار که هر شبش یک پلانی باشد برای خودش و بعد کامل شدنش و بعد نقطه اوجش که شب چهارده باشد و بعد زوال و افول. و بعد دوباره انتظار طلوع.
برای خود من، خود ماه چندان زیبا نیست. شاید هم در این روزگار شب های روشن شده با لوستر های عاج نشان یا لامپ های کم مصرف، برای ما چندان درخشان نیست. حتما زمانی درخشان بوده و تنها جرم نورانی آسمانی. آن هم به این روشنی. آن هم به این بزرگی. و آن هم به این نزدیکی.
خودش چندان جذاب نیست. اما حکایت طلوع و افولش جذاب است. کم کم. با حوصله. آرام آرام.
دوم: راستش این روز ها زیاد فکر می کنم به این همه چیزی که فکر می کنیم داریم و مال خودمان است و بعد آرام آرام و با حوصله و کم کم ، نیست می شوند و نابود. از اطرافیان و نزدیکان که یکی یکی می روند تا بدن و حافظه و موهای سیاه . بدون این که بفهمیم. به قول دولت آبادی آدم یک دفعه می فهمد پیر شده. مثل وقتی که یک دفعه به آسمان نگاه می کنی و می بینی که ماه رو به زوال است و هلال. یواش یواش باید به فکر پیری باشم.
سوم: پیری و معرکه گیری
چهارم: تازه فهمیدم که کیوان انصاری را گرفته اند. بعد از حدود یک ماه. یاد مصاحبه ای افتادم که دو سه ماه پیش اخبار پخش می کرد به بهانه پروژه دکترای کیوان انصاری که پلیمر می خواند. یاد روزهای بیخیالی افتادم و نیمکت جلوی انجمن که پاتوق ما بود و انواع و اقسام آدم هایی که از جلوی دود سیگار ما می رفتند و می آمدند و حالا هر کدام افتاده اند جایی. کیوان انصاری هم یکی از همان هایی بود که گاهی هم کلام می شدیم و در باره همه چیز حرف می زدیم. از قاضی ربیحاوی تا عرفان مدرن آکادمیک. جز سه چهار نفر زیاد از آدم های سیاسی آن روز انجمن خوشم نمی آمد. کیوان انصاری یکی از همان ها بود. کاش زودتر آزادش کنند.

---------------------------------------------------------------------------