<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d6919998\x26blogName\x3d%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87+%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%86\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://khaneroshanan.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://khaneroshanan.blogspot.com/\x26vt\x3d8114318517456267451', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script> vlink="#EAE6E0" alink="#EAE6E0">
height="327">
خانه روشنان
Monday, October 09, 2006 ماه در آب


امشب اتفاق تئاتر افتاد. رفتیم به تماشای ماه در آب، آخرین اجرای محمد یعقوبی، نویسنهده و کارگردان پرکار این سال ها.
یکم: "ماه در آب" روایت ترک است. روایت ترک کردن و رفتن. رفتن و دیگر نیامدن. اما...
دوم: نمونه خوب برای روایت این مضمون " نزدیکی" نوشته "حنیف قریشی" با ترجمه نیکی خانم کریمی است. اولین عبارت نزدیکی:
"امشب غمگین ترین شب زندگی من است، چون دارم می روم و قرار هم نیست که برگردم. فردا صبح وقتی زنی که شش سال با او زندگی کرده ام با دوچرخه سر کار می رود و بچه ها برای توپ بازی به پارک رفته اند، خرت و پرت هایم را به چمدانی میریزم و از خانه بیرون می زنم...."
" نزدیکی " روایت آدمی است که ترک می کند و "ماه در آب" روایت آدم هایی که ترک می شوند.
سوم: در"ماه در آب" همه چیزی را از دست داده اند. آی سودا همسرش را و بعد فرزندش را. آلما همسرش را. بهرام، به واسطه ازدواج با آی سودا( زن برادرش) برادرش را، باران مادر و خانواده اش را، مادر حافظه اش را، نگار عشقش را، آروین خانواده اش را... روایت آدم های ناقص...
چاهارم: همه ما به گونه ای ، جدایی را تجربه کرده ایم. آدم ها می روند، از زندگی ما حذف می شوند. یا مرگ یا متارکه زحمت جدایی را آسان می کنند. آدم ها می روند، اما خاطرات. خاطرات می مانند. درست مثل تصویری که در آب جا می ماند. آن آدم نیست. نبود او آزارمان می دهد. اما تصویر اوکه در آب می ماند آزارمان را امتداد می دهد.
پنجم: "نزدیکی" ترک کردن را روایت می کند. اما "ماه در آب" ترک شدن را روایت نمی کند. "ماه در آب" قصه آدم های ترک شده را روایت می کند. نه فرایند ترک کردن و ترک شدن را. روایت ترک کردن و ترک شدن، آن چه به ترک می انجامد ، گفتگو ها و مجادله ها، البته سخت است و یعقوبی راه ساده را انتخاب می کند. همه چیز را بعد از اتفاق تعریف می کند. جایی در "ماه در آب"، "آی سودا" تصمیم می گیرد که به دخترش"باران" بگوید که او فرزند "بهرام" یعنی همسرش نیست. بلکه فرزند برادر بهرام یعنی" مازیار" است. منتظر بودم ببینم یعقوبی چه طور از پس این گفت و گو بر می آید و بعد همان جور که فکر می کردم نور رفت و وقتی که نور آمد ، باران در بغل مادرش بود و گفت و گوی سخت هویت ساز تمام شده بود و ما یک کلمه اش را هم نشنیده بودیم. نه هراس مادر را دیدیم نه تعجب دختر را نه واکنش او در برابر این دروغ ده ساله را. به همین راحتی. یعقوبی راحت ترین راه روایت را انتخاب می کند.
ششم : "ماه در آب" پر از مشکل است. پر از مسئله. پر از آدم های مسئله دار. مسئله ها و مشکل هایی که برای پیشبرد روایت یکی پس از دیگری پیش کشیده می شوند و بی آن که حل شوند رها می شوند. همیشه روایت با مشکل پیش می رود. با گره. روایت را با دوی با مانع مقایسه کرده اند. همیشه سر راه شخصیت مانع هایی است که درگیری با این موانع روایت را جذاب می کند. اما در"ماه در آب" یعقوبی همین طور مشکل و مانع می تراشد بعد هم همه این موانع فراموش می شوند. موانع و مشکلاتی مثل آلما که همسرش ترکش کرده است. آلما ناتوان و بی پناه و سرگردان و بی چاره است. اما به قول خودش با بالا انداختن دو شات، همه چیز فراموش می شود. برادر آلما عاشق دختری است که همسر آلما، آلما را به خاطر همان دختر و زندگی با او ترک کرده است. این مشکل و مانع فقط گفته می شود و بعد به راحتی فراموش می شود. زن دوبرادر بودن، به راحتی و با چند دیالوگ مشکلش حل می شود. حال آن که همین تم می تواند روایت یک رمان را حمایت کند. باران نیز مشکلش برای انتخاب با مادر بودن یا با پدر رفتن، اصلا پرداخته نمی شود و فقط ما می دانیم که او مادرش را ترک کرده اما چرا ؟هیچ وقت نمی فهمیم.
هفتم : این همه مشکل را پیش کشیدن و به هر کدام اشاره ای کردن و گذشتن، فاجعه را نشان دادن و درگیرش نشدن، البته تکنیک روایت اپیزودیک است. نکته ای که عطا به خوبی به آن اشاره می کند. کاری که یعقوبی در "قرمز و دیگران" یا " رقص کاغذ پاره ها" در آن موفق بود. به خصوص در "رقص کاغذ پاره ها". اما و هزار اما که روایت اپیزودیک لوازمی هم می خواهد که "ماه در آب" فاقد آن بود. اپیزود ها اگر چه با هم ارتباط پیدا می کنند، اما هیچ وقت حکم گره های فرعی را در روایت ندارند. وقتی خانواده ای روایت می شود، انتظار آن است که گره های فرعی در پی گره اصلی و در اطراف آن روایت شوند. دقیقا چیزی که در "ماه در آب" نبود. "ماه در آب" ملغمه ای از این هر دو بود و البته در هر دو نیز نا موفق.
هشتم : حتی عطا هم با شخصیت نگار مشکل دارد. شخصیتی که اصلا معلوم نیست جایش در قصه چیست. اگر از روایت حذفش کنید هیچ اتفاقی نمی افتد . شاید مادر را هم اگر حذف کنیم هیچ اتفاقی نیفتد، اما حضور همراه با فراموشی و بیماری آلزایمر مادر تم اصلی روایت را نیرو می دهد . حتا فکر می کنم به جای بار کمیکی که فراموشی مادر دارد، یعقوبی می توانست استفاده ای تراژیک از آلزایمر مادر داشته باشد. استفاده ای که ترک و ترک شدن را تلخ تر می کرد. اما نگار کاملا اضافی است. حتا فکر می کنم مضر هم هست. چون قرار است مستخدمه و پرستار مادر باشد. پرستاری که فقط ابتدای نمایش هست. حضور او حتا ما را برای درک طبقه اجتماعی خانواده نمایش هم به اشتباه می اندازد. اگر نگار از روایت حذف می شد، هیچ اتفاقی نمی افتاد جز آن که خواهر زن آقای یعقوبی بازی نمی کرد.
نهم : در باره میزان سن هم چیز زیادی نمی شود گفت. چون اکثر دیالوگ ها در حالت نشسته گفته می شد . کل حرکت های بازیگران شاید از تعداد انگشتان دست ها هم تجاوز نکند. اتفاق بصری خاصی جز اشاره های به تخت خواب و خوابیدن رخ نمی دهد.
دهم : برای من نزدیکی چیز دیگری است. هم متن به شدت قوی تر بود، هم حالاتی که من داشتم وقتی نزدیکی را می خواندم. توی هواپیما. کنار دون ژوان نمادین. دقیقا وقتی که چند صندلی آن طرف تر، واقعه اتفاق می افتاد.

---------------------------------------------------------------------------