<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d6919998\x26blogName\x3d%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87+%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%86\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://khaneroshanan.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://khaneroshanan.blogspot.com/\x26vt\x3d8114318517456267451', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script> vlink="#EAE6E0" alink="#EAE6E0">
height="327">
خانه روشنان
Friday, August 25, 2006 واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند


از خدا جوییم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد
بل که آتش در همه آفاق زد
آقای دکتر عبدالکریم سروش مثنوی را بسیار دوست دارد و در هر موضوعی که بخواهد حرف بزند و بنویسد، حتما چند بیتی از مثنوی را چاشنی می کند. این دوبیت بالا هم ابتدای مقاله ایست که سال شست و هفت در جواب صادق لاریجانی نوشته بود. آن روز ها دکتر سروش گرم آتش قبض و بسط و بود و بعد که صادق لاریجانی او را جوابی نوشته بود، آقای دکتر از بی حرمتی ها و بی ادبی های او بسیار آشفته بود. آقای دکتر در ادامه می نویسد:
"این قلم خودرا ناتوان نمی بیند که در پاسخ نوشتاری طعن آمیز و تمسخر آکند و نیش آلود، مقابله به مثل کند و اصناف تعبیرات خصمانه و موهن را در این پاسخ به کار گیرد. اما در این کار فظیلتی نمی بیند و هنر را در این بی هنری ها نمی جوید و روحانیان و فقه پیشگانی چون حجه الاسلام لاریجانی را مشفقانه تذکار می دهد که دفتر معرفت را به آتش مخاصمت نسوزانند و در محضر دانش، شرط ادب را فرو نگذارند و جرعه صحبت را به حرمت نوشند و رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشند و ..."
منبر اخلاقی آقای سروش همینجا به دعا تمام نمی شود و شکایت او از بی ادبی مدعیان در این مقاله و دیگر متن هایش با عباراتی زیبا و مسجع ادامه دارد. انگار که در این مملکت فقط دکتر سروش است که اهانت می بیند و البته مظلومانه فقط طعن می شنود وبه شیوه حافظ بد نمی گوید و میل به ناحق نمی کند. نه جامه خود سیه می کند و نه دلق خود ارزق. ما هم در همه این سال ها دلمان برای آقای سروش می سوخت که این همه به او اهانت می شود و اجازه حرف زدن هم ندارد .
خواندن جمله ای از مقاله اخیر آقای سروش کاملا مشخص کرد که قلمش در مقابله مثل ناتوان نیست. اما نه در طعن فقیهی چون صادق لاریجانی که با او سر جنگ داشت، بل که در جواب کسی مثل سید حسین نصر. معلوم نیست که دکتر نصر چه بی حرمتی نسبت به ساحت آقای سروش کرده بود که این چنین آقای سروش از کوره در رفته است:
"و سرحلقه آنان كه روزگاری از دفتر فرح پهلوی با تلسكوپ اشراق به دنبال امر قدسی در آسمان حكمت خالده می گشت، اینك پرمدعاتر از همیشه به مدد مداحان و شاگردان دیرین خود به میدان آوازه جویی پا نهاده است..."
هر چه گشتم، چیزی از دکتر نصر پیدا نکردم که ذره ای بی ادبانه باشد. بله دکتر نصر کسانی مثل سروش را نقد می کند، اما عجیب از منادی بزرگ مدارا و قربانی مظلوم هتاکی است که این چنین در محضر دانش شرط ادب را نگه می دارد.
عجیب است که آقای دکتر نصر تازه هوس آوازه جویی کرده. دکتر نصری که سال 1340 یعنی همان سالی که آقای سروش پشت میز دبیرستان می نشست، در مرکز تحقیقات ادیان جهانی دانشگاه هاروارد سه سخنرانی ایراد می کند که بعدها با عنوان " سه حکیم مسلمان" منتشر می شود و ترجمه ژاپنی این کتاب باتیراژ یک میلیون نسخه در ژاپن به فروش می رود، حالا بعد از چهل و پنج سال تازه " پا به میدان آوازه جویی نهاده" آن هم " به مدد شاگردان دیرین خود" و تازه " پر مدعا تر از همیشه"!
این لحن و ادبیات کینه توزانه را اگر خوب ببینیم باز هم در آثار دکتر سروش پیدا می کنیم. اما گمان می کنم که به خاطر جایگاه منتقدانه آقای سروش، از کنارش گذشته ایم. مثلا در همان دعوای قبض و بسط اشارات مودبانه اش را به رضا داوری ببینید:
"... کس دیگری هم در حمله به آن کتاب( قبض و بسط) شرکت جست که کارنامه سیاه عمر بلندش حاجت وی را به ابراز دیانت و عجز وی را در اظهار شجاعت بیشتر کرده است...صاحب این قلم را با آن قلم ناشناس دیری است که انقطاع و وداع افتاده است و این داوری ها را به داور افکنده است ..."
آقای دکتر سروش ادیبانه می نویسد. در این شکی نیست. مهم نیست که چه می نویسد، هر چه می نویسد پر است از صنعت های مختلف و متنوع ادبی. چه مقاله ای علمی بنویسد و چه شکوائیه ای ژورنالیستی. فحش هم که می دهد ادیبانه فحش می دهد. می دانم که دکتر سروش بزرگ است. می دانم که باسواد است. می دانم که بسیاری از جریانات نو گرایانه در این مملکت به پشتوانه فکری او شگل گرفته. می دانم که بر ادبیات و فلسفه قدیم و جدید مسلط است. می دانم که حرمتش به پاس تلاش فکری اش واجب است. همه این ها را می دانم. اما درس مدارا و معرفت را هم از سروش آموخته ام. پاسداشت حرمت اندیشه را هم. همین است که این جمله کینه توزانه برایم سنگین است. فکر می کنم وقتی پای فحش دادن و عقده گشایی برسد، زیاد فرقی نمی کند که عبدالکریم سروش باشی یا حسن رحیم پور ازغدی. فقط گاهی ایبانه فحش می دهی و گاهی منبری.
آقای دکتر سروش خوب می داند که کند و کاو در گذشته افراد زیاد مشکل نیست. برای همین " از دفتر فرح پهلوی با تلسكوپ اشراق به دنبال امر قدسی در آسمان حكمت خالده گشتن" آسان تر است تا جستجوی گوهر آزادی خواهی در شورای عالی انقلاب فرهنگی.

پی نوشت: حالا که صحبت از دکتر نصر شد، بد نیست از کتابی بگویم که هنوز تمامش را هم نخوانده ام. " در جستجوی امر قدسی" را می گویم که گفتگوی رامین جهانبگلوست باسید حسین نصر. خانه دوستی مهمان بودم و همان جا کتاب را دیدم و مشغولش شدم. گفتگوی شیرینی است. در همان ابتدای گفتگو می فهمی که جهانبگلو و نصر پسر خاله هستند و نواده شیخ فضل الله نوری. شرح دوران نو جوانی و جوانی و وضعیت خانوادگی نصر و سفرش به امریکا و... هم جالب است و هم خواندنی.

---------------------------------------------------------------------------