Thursday, July 06, 2006
مراتب الحکمه
اما بعده:
آن قدر خویشتن داری کرده ام که توی این وانفسای جام جهانی درباره فوتبال چیزی ننویسم. حالا که جام به آخر رسید و من خویشتن را در مبارزه با هوای نفس آزمودم و به خیال خود از این میدان سربلند و سینه ستبر بیرون آمده ام و پشت حریف نفس را به خاک گرم بی توجهی نشانده ام، می خواهم چند خطی در این باب قلمی کنم.
عرض شود که در مرتبه اول هیچ کاری به حضور تیم جمهوری اسلامی ایران در این جام نداریم. اگر چه از دو_ سه روز قبل از بازی مکزیک، لحظه شماری می کردیم و تمام بازی ها را با لب گزیدن و دست بر سر کوبیدن و مشت بر دیوار زدن، نگاه کرده ایم، اگر چه خون خورده ایم و فحش عالم هم داده ایم، اگرچه با هر بازی مقداری از وزن خود را با حرصی که می خوردیم و رنجی که می بردیم، از دست داده ایم، با تمام این حرف ها کاری به ابن حضور کم رنگ بی رمق نداریم. نه این که ککمان هم نگزید. نه. گفتیم که این طور نبود. مردیم و زنده شدیم. اما واقعیت آن است که ایران در تاریخ جام جهانی فقط در نه صفحه رنگ و رو رفته ثبت است و بس. فقط شش گل. همین.از بین این همه فوتبال دوست عالم، از هر صد نفر که تاریخ جام ها را بخواند، شاید یک نفر هم توجهش به ایران جلب نشود که آن یک نفر هم ایرانی است.
در مرتبه دوم عرض شود که این جام، جام جهانی فوتبال نبود. که جام جهانی تله فوتبال بود. این تله فوتبال نامی است برای یک بازی جدید. بازی جدیدی که بیشتر از آن که در زمین سبز چمن بازی شود، روی صفحه های تلویزیون دیده می شود. این بازی جدید، که ما این یک ماه درگیرش بودیم، پر است از تکنیک های بدیع سینمایی یا به عبارت بهتر، تلویزیونی. نمی خواهم از وانموده ها حرف بزنم. اما آن چه ما می دیدیم، گزارش فوتبال نبود. تصویر مستقیم فوتبال نبود. تصویر فوتبال در تلویزیون نبود، یک بازی جدید بود. در این بازی جدید، تکنیک های سینمایی چنان به همه چیز مسلط شده اند که بدون این تکنیک ها اساسا، با تصویری خسته کننده و ملال آور روبرو بودیم. کات های سینمایی، پخش مجدد و آهسته، نماهای درشت چهره ها، حرکات دوربین های پشت دروازه و ... نمونه ای از جذابیت های این بازی جدید است. حضور بزرگ و غول آسای اسکوربورد ها در استادیوم های ورزشی حکایت از سلطه همین بازی جدید دارد. مردمی هم که به استادیوم می روند، فقط بازی روی چمن را نگاه نمی کنند. اصلا دیگر ورزشگاهی بدون این تلویزیون های غول پیکر انگار وجود ندارد. تماشا چیان هم وقتی می بینند سیاهی لشگر کوچکی در این بازی جدید شده اند، کیف می کنند و خوش به حالشان می شود و برای تصویر غول آسای خودشان دست تکان می دهند. همین است که بازی کنان فوتبال هم بیشتر خود را برای بازی در تله فوتبال آماده می کنند. آن چنان که مردم از تله فوتبال لذت می برند، ژست می گیرند، داد می کشند، لبخند می زنند، ناراحت می شوند، شادی می کنند، افسوس می خورند. برای هر بازی هم خود را یک جوری درست می کنند که بیشتر به چشم بییایند. برای همین ستاره های این بازی جدید، ستاره های فوتبال نیستند. کسانی هستند که راه و رسم ستاره شدن در تله فوتبال را آموخته اند. سرآمد و استاد ستاره های تله فوتبال، جناب دیوید بکهام انگلیسی است. استد بکهام خوب بلدند چه طور سوپراستار تله فوتبال باشند. حضرت ایشان چنان در این مسیر طی طریق کرده اند که حتی جناب دلپیرو هم به گرد پایشان نرسیدند. چه ذکاوتی داند این انگلیسی ها! خوب فهمیدند برای ستاره شدن لازم است با ستاره ای از بازی دیگری همخانواده با تله فوتبال ازدواج کنند. یک همسر فلفلی. فرزندان ایشان حلال زاده ترین ستاره زاده های جهان اند.
در مرتبه سوم عرض شود عرض شود که وقتی ستاره های تله فوتبال دور بردارند، دیگر نباید انتظار ستاره های فوتبالی داشت. در دنیای تله فوتبال انتظار ستاره ای مثل مارادونا، کوبیدن آب است در هاون. ستاره های تله فوتبال تاریخ مصرفشان دست خودشان نیست. بر عکس ستاره های فوتبال که تا وقتی توان داشتند ستاره بودند. اصلن آن هایی ستاره بودند که دوران افت و خیز نداشتند. همیشه ستاره بودند. مثالش مارادونا ست. مارادونا به خودش ستاره بود. ستاره شدن تله فوتبال به هزار و یک عامل بستگی دارد. پای یکی که بلنگد، ستاره ما هم افول می کند.
در مرتبه چهارم عرض شود که فکر می کردیم، بازیکن محبوبمان رونالدینهو، می تواند پا جای پای مارادونا بگذارد و از دایره تله فوتبال بگذرد. زهی خیالات باطل. دیدید که چه شد؟ خیر آقا. اگر می خواهید مارادونا را ببینید، فقط باید روی سکوها را نگاه کنیم که تیمش را با شور و شوق تشویق می کند. روی زمین سبز کسی مثل او پیدا نمی شود.
عمر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
در مرتبه پنجم عرض شود که تنها تیمی که بازیش به دلمان می نشست آرژانتین بود که آن هم...یکی هم هلند بود آن هم برای یکی دیگر از ستاره های فوتبال. فون باستن. در این جام آن ها که دل نشین بازی می کردند حالا پای تلویزیون هاشان نشسته اند و سعی می کنند فینال را از دست ندهند.
در مرتبه ششم عرض شود که خیلی از دوستان از نتایجی که ما اصلا و ابدا دوست نداشتیم حسابی به وجد آمده اند. شادی ها کرده اند. فریاد ها کشیده اند. این جا و آن جا هم به ریش ما خندیده اند. ایرادی ندارد. شاد باشید رفقا. شاد شاد. اما رسم روزگار همین است.
چنان بخواندم من در یکی کهن دفتر
که چرخ دشمن دانایی است و خصم هنر
سیاه بخت تر آن کش هنر بود افزون
سپید بخت تر آن کش خرد بود کم تر
حالا منتظر فینال جام می شویم، نه برای این که لذتی از بازی ببریم. فقط برای این که فینال را از دست نداده باشیم. فقط برای آن که برای نوه هامان خاطره ای هم از فینال جام هجدهم تعریف کنیم.
---------------------------------------------------------------------------