<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d6919998\x26blogName\x3d%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87+%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%86\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://khaneroshanan.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://khaneroshanan.blogspot.com/\x26vt\x3d8114318517456267451', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script> vlink="#EAE6E0" alink="#EAE6E0">
height="327">
خانه روشنان
Friday, May 19, 2006 از شروان تا بغداد


زمانی آقایی جایی نوشته بود از تاریخ مذکر. آن روز ها آقای دکتر رضا حتما تاریخ را آیینه همه چیز می دادنست و همه چیز را در تاریخ می دید، والا شاید امروز اگر دست به قلم می برد نام کتابش زبان مذکر بود... بگذریم. همه ما در باره ادبیات مردسالار ایران زیاد شنیده ایم. جناب دکتر شمیسا هم در کتاب ممنوعش ، شاهد بازی در ادب فارسی، به تفصیل وجه مردانه و مذکر ادبیات غنایی ما را آفتابی کرده . جناب شمیسا بی هیچ تردیدی هفتاد درصد ادبیات عاشقانه فارسی را، ادبیات هم جنس گرایانه می داند. من از وقتی شاهد بازی را دیدم، اصلا نگاهم به ادبیات عوض شد. بسیاری از ابیاتی که پیش از این برایم نا مفهوم بود ،معنا می شد. حالا می توانستم به راحتی معنای بسیاری از اشارات متداول را بدانم. حالا معلوم می شد که چرا ترک یعنی زیبا روی. حالا می فهمیدم اصلا عجیب نیست که شاعری مثل محتشم کاشانی ، یک مجموعه غزل عاشقانه یعنی رساله جلالیه را در عشق شاطر جلال نامی سروده باشد. یا وحشی بافقی آن ترکیب بند معروف پر سوز و گدازش را در غم زیبا پسری گفته باشد: دوستان شرح پریشانی من گوش کنید... کتاب شمیسا با تمام ارزش واعتبارش، فقط مقدمه ایست بر این بحث.
زمانی هومن عزیز، رفیق گرمابه و گلستان ما، از این می پرسید که در جامعه ای که عشق بازی مردان، رایج است و مردان بی هیچ ترس و واهمه ای براحتی با هم می خوابند و شرح این هم خوابگی را در ابیاتی این چنین زیبا می پیچند و هیچ کس هم هیچ طعن و لعنی نثارشان نمی کند، لابد زنان هم با هم برنامه ها داشته اند. هومن می گفت باید در ادبیات ما عشق ورزی زنانه هم باشد. ومن می گفتم گیرم که چنین باشد، زنان آن چنان در پس پرده های بی نفوذ، حبس بوده اند که تفسیر قرآن و حدیث هم از زنان به جا نمانده، چه رسد به شرح آداب عشق ورزی زنانه. از تاریخی حرف می زنیم که تنها راهی که زنان برای نشان دادن خود داشتند، لنگی بوده که بر ایوان می آویختند، نشانه حمامی که سحر رفته بودند و غسل واجبی که به جا آورده بودند. و این لنگ چه کارا بود برای فخر فروشی، که تنها تفریحشان زمانی همین بود و تنها مایه فخرشان به هم، همین که شوهرشان از پس بچه بقال و شاطر و ... شب که خانه آمده هنوزآن قدر قوت داشته، که صبح لنگ خیسشان را آفتابی کنند. به هر حال هومن آن قدر گشت و گشت که عاقبت پیدا کرد آن چه دنبالش بود. قصیده از خاقانی شروانی است. شاعر همان قصیده حکیمانه ای که دهخدای بزرگ، وقتی به مدخل عبر می رسد ، آن چنان مفتون حکمتش می شود که تمام قصیده را ذیل عبر می آورد.
هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان
ایوان مدائن را آیینه عبرت دان
مست است زمین زیرا خوردست بجای می
در کاس سر شیرین خون دل نوشروان
...
خاقانی از این درگه دریوزه عبرت کن
تا از در تو آن گه دریوزه کند خاقان
در توصیف و توضیح و تشریح همجنس بازی مردان زیاد شنیده و خوانده بودم.
اما درصفت هم جنس بازی زنان، اگر چه شاعر همچنان مرد است، این قصیده یکی از نوادر ادبیات فارسی است. در این قصیده زبان خاقانی به عبارت خود او زبان هزل است، اما به هر حال یک عادت جنسی، که انگار رایج هم بوده آن روزگار، تبیین می شود، گیرم که به هزل. حتی به هزل هم که شده، جناب خاقانی، به عنوان تنها نمونه در ادبیات ایران، برای زنان این حق را قائل می شوند که به گونه ای دیگر دربازار جنسیت معامله کنند. حتی اگر خاقانی بزرگ این گونه عمل جنسی را از بی رونقی و کمبود آلت نرینه بدانند. وباز نمی دانم در آن روزگار در بغداد چه می گذشته که خاقانی این هزل را به پای زنان پایتخت بلاد عرب می ریزد. آیا عداوت و دشمنی با بغدادیان اورا به چنین هزلی وا می دارد؟خاقانی در پایان باز هم به عهد قدیم حکمت مردانه وفادار می ماند و به در نیامدن به نقش زنان تاکید می کند و هشدار می دهد.
به هر حال اهالی ادبیات کلاسیک ما زیاد عادت به سیر در آداب و عادات و روح تاریخی نداشته اند که از آن، سعدی و حافظ و رودکی درآمده اند. ادیبان ما عادت دارند به این که سوادشان را با ذکر تفاوت ها و تشابه های نسخ خطی هند و ترکیه و فلورانس به رخ بکشند. آن هم با ذکر شماره صفحه!
از همه این حرف ها که بگذریم، قصیده خاقانی، آن چنان که از خاقانی انتظار می رود، زیباست، محکم و فخیم. از این قصیده دوبیت را حذف کرده ام. آن هم برای الفاظی که این صفحه فعلا بنا ندارد به نوشتنشان. از سه نقطه هم که دل خوشی ندارم. پس گفتم سانسور چی باشم و خاقانی را هم سانسور کنم بهتر است تا سه نقطه که پشت هم ردیف کنم. تا بعد چه پیش آید
اهل بغداد را زنان بینی
طبقات طبق زنان بینی
هاون سیم زعفران سایان
فارغ از دسته گران بینی
زعفران سای گشته هاون ها
تنگ چون تنگ زعفران بینی
حقه های بلور سیم افشان
هردوهفته عقیق دان بینی
چاربالش ز نقره از پس و پیش
دو رفاده ز پرنیان بینی
ماده بر ماده اوفتان دو بدو
هم چو جوزا و فرقدان بینی
چون طبق بر طبق زنند افغان
در طبق های آسمان بینی
غار سیمین و سبزه پیرامن
دربرش چشمه روان بینی
ای برادر مپای و جلدی کن
جلد می زن چو آن چنان بینی
بس کن این هزل چیست خاقانی
که زهزل آفت روان بینی
گر به نقش زنان فرو آیی
هم چو نقش زنان زیان بینی

---------------------------------------------------------------------------