<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d6919998\x26blogName\x3d%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87+%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%86\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://khaneroshanan.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://khaneroshanan.blogspot.com/\x26vt\x3d8114318517456267451', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script> vlink="#EAE6E0" alink="#EAE6E0">
height="327">
خانه روشنان
Tuesday, March 07, 2006 مرغ دریایی



مرغ دریای اثر زیبای چخوف را پنج شنبه و شنبه به کارگردانی عطا نمایشنامه خوانی می کنیم.
مرغ دریایی از زیبا ترین متونی است که خوانده ام. از هیچ کدام از تکنیک های متن مدرن در این متن خبری نیست، اما متن سرشاری است. و البته لذتی که از خواندن این متن به دست می آید هم در کمتر متنی از متون رایج این روز ها رخ می دهد. این جا بحث جانبداری از ادبیات قرن نوزده در برابر ادبیات نمایشی جدید نیست. اگر چه آن قدر که من خوانده ام قرن نوزده روسیه آن قدر نمونه دارد که بتواند آبروی تمام عمر ادبیات را از سوفوکل یونان تا براتیگان امریکا بخرد(از آن ادعا های فرزانه مسلکانه بود!)
به هر حال خواندن مرغ دریای را به تمام آن ها که نخوانده اند، توصیه می کنم(ایها الناس ایها الناس اوصیکم بهذا الکتاب)
این نمایشنامه بالغ بر یازده نقش دارد. مثل تمام متون قدیمی پر پرسناژ. تم کلی متن هم مشکلات ساده و در عین حال غمناک و خنده دار آدم هاست، در روابطشان. در این متن هفت عشق بی پایان ، هفت عشق مساله دار، هفت عشق مصیبت بار روایت می شود. جز روابط عاشقانه ، رابطه های خواهر و برادر و مادر وپسر و ... هم به گل نشسته اند. معلوم است که روایت این همه رابطه، در یک متن نمایشی، آن هم با حجمی معمول(یکصد صفحه)، مشکل و شاید غیر ممکن باشد. اما این متن آن چنان سرشار از ظرافت است که انگار فقط رابطه بین دونفر را شکافته. در همین حال هیچ نشانی از اهمال نیست. با این که در این حجم امکان روایت همه چیز نیست، اما چنان گزیده و زیبا، هر شخصیتی با دیگری حرف می زند که خواننده، خود تمام شخصیت و زیر و بم رابطه آدم ها را می سازد. هیچ چیز کم نیست و هیچ چیز زیاد نیست( کاملا بزرگوارانه از دو- سه زیاده گویی و شرح نفس در می گذریم!)
مقایسه کنید همین روایت مرغ دریایی را با متن خرده جنایت های زنا شویی، یا لاموزیکا. مخصوصا لاموزیکا. خودش را می کشد تا شکست رابطه دوتا آدم را روایت کند. یا در همین خرده جنایت ها، این همه بار تکنیکی، برای رایطه ای. اما مرغ دریایی، با این همه شخصیت، بی آن که پر گویانه باشد، یا بازی تکنیکی خاصی به رخ بکشد، به زیبایی شکست و نابودی و زوال روابط را روایت می کند.( این که چرا متن های مدرن در قیاس با متون متقدم ، کم پرسوناژ هستند، خود جای حرف ، زیاد دارد.کاش فرصتش باشد)
یکی از آن نکات زیبا که ، من را به شدت به خود کشید، وضعیت اسف بار، تراژیک و در عین حال احمقانه ترپلف، نویسنده جوان نمایش نامه است. ترپلف شوریده است. از اقتدار و امکانات سبک های قدیمی در هنر و نویسندگی در خشم است. بی محابا به صاحبان این سبک ها حمله می کند. بی رحمانه نقدشان می کند. هیچ فرصتی را برای اعتراض از دست نمی دهد - گیرم که این فرصت، گفت و گو با دایی سالخورده و بیمارش باشد-آدم هایی جوان، پرشور و معترض مثل ترپلف، این سال ها در ادبیات ایران کم نبودند. دوستان ما هم مثل ترپلف در پی نمایش بودند. ترپلف همه کارش نمایشی است. و نمایش او هم درگیر با تند خویی و اعتراض. مثلا وقتی قرار است تمام حس پر شور و آتشین عشقش را ابراز کند، مرغ دریایی کشته ای را در پای معشوقه می اندازد. می بینید چه قدر نمایشی است! همه را برای دیدن اعتراض خود جمع می کند. مثل تمام نسل های معترض، هوار می کشد، فریاد میکند، فحش می دهد و در نهایت خود کشی می کند. معترضانه ترین کنش اعتراضی ممکن.( یکی از همین نسل جایی سروده بود: آدم هایی مثل من یا باید مثل رمبو آدم بکشند یا مثل مایاکوفسکی خود را بکشند). مثل تمام نسل های معترض هم بی جا و هم بی چیز. اساسا، اعتراض با گوشه نشینی و سکوت و جریده روی نمی خواند. این که ما خانه نشین و گوشه گیریم ، بزرگترین دروغ اهالی اعتراض است. بی دیده شدن و شنیده شدن اعتراض معنی ندارم. گیرم که این اعتراض همین دیده شدن و شنیده شدن ها را هدف قرار دهد.ترپلف در نهایت نیز خودکشی می کند. آن هم با اسلحه. با بیشترین سر و صدا و نمایش. خودکشی به اندازه کافی پر سر و صداست. اتاق گاز آرام و خاموش هدایت هنوز از پس این همه سال ادبیات ما را منفجر می کند. اما ترپلف برای خودکشی، شکل پرسر و صدایی هم انتخاب می کند، شلیک. ترپلف همه جا اعتراض خود را فریاد می کند. اما مساله این جاست که فریاد او، هیچ وقت شنیده نمی شود. جایی در همان شرح نفس ها به تکراری بودن خودش هم اشاره می کند. دیده نشدن و بی توجهی به ترپلف، نویسنده معترضی که همه جا برای دیده شدن، برای شنیده شدن، برای متفاوت بودن و این تفاوت را نمایش دادن دست و پا می زند، اوج تراژدی است. و روایتی زیبا تر از این برای چنین شکستی متصور نیست.
در کنار ترپلف و در مقابل او، نویسنده ایست جا افتاده و خوکرده به هنجار های جاری ادبیات. نویسنده ای که عادت دارد، اعتراض بشنود اما خونسردیش را هم از دست ندهد.(درست بر عکس مادر ترپلف) تریگورین نویسنده، تمام اعتراض ها را بی آن که عصبانی شود، مثل دعوا ها و قهر های کودکانه تماشا می کند و در کمال خونسردی ، معشوقه نویسنده جوان را ، برای تفریح و از سر بی کاری بلند می کند. بگذریم که او جز این که معشوقه نویسنده جوان را بلند می کند، با مادر نویسنده هم رابطه دارد و مقابل چشم همگان مادر نویسنده را مورد الطاف ویژه قرار می دهد.( این مساله چنان در دل اثر حل شده که اساسا خصلت نمادینش، گم می شود ) چنین است که تریگورین نویسنده تمام هستی ترپلف جوان را نابود می کند. شبیه آن چه تریگورین - نویسنده جا افتاده، صاحب شخصیت ادبی و چند جلد کتاب - با ترپلف می کند ، برای ما دور از تصور نیست. شاعران جوان، معشوقه هایی دارند که عاشقانه دوستشان دارند. این دخترکان معمولا اولین عشق شاعر جوانند و منبع الهامشان. شاعران جوان معمولا، پولدار و خوش تیپ نیستند. فقط پر شورند. دخترکان هم بی ربط با ادبیات نیستند. اما همیشه در شب شعری، کافه ای ، یک مهمانی یا جای دیگری، دخترک جوان به لطف همراهی با شاعر جوان و به معرفی همان شاعر بخت برگشته، با نویسنده ای بزرگ ترو جا افتاده روبرو می شود. همین جاست که پرونده اولین عشق شاعر جوان، به خاک و خون می افتد. امثال این دون ژوان های کار آزموده نیز، در ادبیات همین سال های ما کم نیستند. چخوف هم آدم ها را روایت می کند ، هم تاریخ روابطشان را می نویسد و هم تاریخ ادبیاتشان را.
مرغ دریایی را دوست دارم برای تمام امکاناتش. از جمله شامرایف، پیشکار بد اخلاق خالطور پسند، که من بازیش می کنم.
پی نوشت: راستی آتش بازی پرسپولیس، درست بین دو اجرای ماست. من همیشه گفته ام در بازی پرسپولیس و استقلال، دیفالت شش تا ست. حالا شما باور نکنید. جمعه می بینیم. به سلامتی پرسپولیس .

---------------------------------------------------------------------------