<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d6919998\x26blogName\x3d%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87+%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%86\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://khaneroshanan.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://khaneroshanan.blogspot.com/\x26vt\x3d8114318517456267451', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script> vlink="#EAE6E0" alink="#EAE6E0">
height="327">
خانه روشنان
Friday, July 15, 2005 سپاس از بیضایی

یکم: از دیدن مجلس شبیه، ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین، کف کردم.
فکر می کردم بیضایی در این کار هم ، مثل کارهای دیگرش دوباره خودش را تکرار کرده است. اما مجلس شبیه یک کار تازه، از بیضایی بود. با یک شیوه اجرایی تازه. شیوه ای برگرفته از برشت. با فضاسازی های استادانه. بله یک کار تازه بود از بیضایی
.
دوم: داستان مجلس شبیه، ترس ها و کابوس های استادی است که عاقبت به سرنوشت مختاری، پوینده، میر علایی و... دچار می شود. استاد نوید ماکان، پژوهشگر ادبیات که سال هاست کارش را از او گرفته اند، سال هاست خانه نشین است، حالا کابوس پالتو پوش هایی را می بیند که اورا به مقتل می برند. درست مثل دوستان نویسنده اش که هر کدام را به شیوه ای به قتل رسانده اند. عاقبت هم چنین می شود و او نیز حلقه ای دیگر می شود برای زنجیره بلند قتل های زنجیره ای. بیضایی به بهترین شکل ممکن، فضای سنگین حاکم بر روح و روان استاد ماکان را به تماشا چیان ، انتقال می دهد. سیاهی وسنگینی سالهای خفقان، حماقت و بلاهت، پستی و پلشتی کارگزاران، به خوبی در فضای اجرا حس می شوند
.
سوم: بیضایی در این اجرا، همان کاری را کرد که ازهنرمندی مثل او انتظار داریم نه از استادی مثل او. برای من اساتید به درجه ای از بزرگی رسیده اند که نمی توانند و نباید سراغ تازگی بروند. آن ها مدام باید پیشنهاده های رسمی خود را تکرار کنند. آن ها باید چهارچوب های خودساخته را محکم تر کنند.
بیضایی اگرچه از چهارچوب های خود خارج نشد، اما به جای آن که فقط به چهار چوبش بپردازد، به جای آن که بر میخ های زنگ زده چهارچوبش بکوبد، فضایی تازه و جهانی تازه را در چهارچوبش نشاند و این از هنرمندی اوست. کاری که در شب هزارویکم نکرد. در آن کار بیضایی خود و شیوه های خود را تکرار کرد. شب هزارویکم کار خوبی بود، اما شاهکار نبود. اساتید هنر فقط به چهارچوب می پردازند. وبه همین دلیل کار آن ها خوب است.فقط همین: خوب. وهیچ لذتی از تماشای کارشان نمی شود داشت. اما کار هنرمندان همبسته شور و لذت است. مجلس شبیه ، مجلسی شور انگیز بود. بیضایی نشان داد که فقط استاد هنر نیست، هنرمند استاد است
.
چهارم: در این کار هنوز رگه هایی از زبان ویژه بیضایی، شنیده می شد. اگر چه زبان، امروزی بود، اما نسب خودرا فراموش نکرده بود.
از علاقه و تعهد بیضایی به تمدن و فرهنک کهن ایرانیان، در مجلس شبیه فقط شغل زن (مهندس فرزین) باقی مانده بود، که کارشناس میراث فرهنگی است. واسامی شخصیت های اصلی که خود کافی هستند برای این که بدانی با کاری از بیضایی روبرو هستی. نوید ماکان و رخشید فرزین.
اما زن . که همیشه برای بیضایی پر شور است و با شعوری خاص ومرموز همیشه می تواند محوری محکم برای ادامه باشد. در این کار هم زن چنین بود. اما دیگر محور روایت نبود. پیش برنده نبود. شور داشت، شعور داشت، اما در مرکز روایت ننشسته بود
.
پنجم: بیضایی در این کار با تکیه بر شیوه های برشت، سویه انتقادی تئاتر را تیزتر می کند. صحنه یاران، بهترین یاری را می کنند و در خلق فضاهای کار کاملا موفق هستند. متن و شیوه اجرای برشتی کاملا با هم هماهنگ و در هم تنیده اند. معمولا ما فراموش می کنیم که شیوه های اجرایی مبتنی بر متد برشت، در دل یک فضای انتقادی رشد کرده اند. همین است که وقتی می بینیم یک متن رمانتیک، با تکیه بر شیوه های برشتی اجرا می شود، احساس می کنیم که کار از هم گسیخته است. اما در مجلس شبیه خوانی، متن و شیوه اجرایی کاملا بر هم و در هم نشسته اند. متن یک متن انتقادی است. شیوه اجرایی هم کاملا انتقادی است
.
ششم: حالا از قتل های زنجیره ای پنج سال می گذرد. چرا بیضایی تازه سراغ این سوژه آمده است؟ همان سال ها یادمان هست که محمد یعقوبی کاری با همین مضمون ارائه کرد. اما چرا بیضایی بعد از این همه سال سراغ این مضمون آمده؟ آیا هنرمند روح آینده را در اثرش جاری می کند؟ آیا بویی از آنچه بعد ها خواهد آمد شنیده است؟ آیا دوباره جای طناب روی گردن بی جان نویسنه ای در بیابان های قم ، در انتظار چشم های نگران ماست؟ آیا دوباره هنرمندان یک باره گم می شوند تا بعد از چند روز با سیخی در قلب در پرت ترین جای شهر پیدا شوند؟ آیا دوباره پیرمردان مثله می شوند؟ آیا بیضایی آوای خوف ناکی می شنود که ما نمی شنویم؟
یک جای متن استاد نوید ماکان توضیح می دهد که با ماشین دنبال پالتوپوش ها(قاتل ها) می رود، آن ها را تعقیب می کند، اما:
یکباره توی یکی از این چاله هایی افتادم که شهرداری خیلی دقیق و با ظرافت جلوی راه امثال ما می کنه.
برای این تئاتر، تئاتری که در برابر میل جمعی ما به فراموشی مقاومت می کند، از بهرام بیضایی سپاس گزاریم
ویک چیز دیگر: همزمانی این اجرا با روزهای سخت اکبر گنجی، مردی که با او بود که گوشه ای از زوایای پنهان طناب ها و تیغ ها و سیخ ها و بیابان ها، برای ما پیدا شد، حسی عجیب برای من ایجاد کرده است. عاقبت کار چه خواهد شد؟.


---------------------------------------------------------------------------