<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d6919998\x26blogName\x3d%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87+%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%86\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://khaneroshanan.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://khaneroshanan.blogspot.com/\x26vt\x3d8114318517456267451', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script> vlink="#EAE6E0" alink="#EAE6E0">
height="327">
خانه روشنان
Saturday, June 25, 2005 سکه

فردا صبح به نام که سکه خواهند زد؟
کار سکه زنان و آنان که به نامشان سکه می زنند ، از سکه افتاده.سال هاست.
خطبه ی خطبه خوانان وآنان که به نامشان خطبه می خوانند، تنها خستگی به گوش مستمعان می چپاند.سال هاست.
سال های آینده هم می گذرد.مثل تمام سال ها.
برای آن ها که از پس تمام سال ها می آیند چه فرقی می کند احمدی نژاد یا هاشمی.
اما فکر می کنم برای ما فرق می کند.
برای خیلی ها فرق می کند.
برای ما فرق می کند، چون سال هایی است که ما می بینیم.(اگر عمری باشد)
سال هایی است که بستر تجربه های ماست.
آیا یک جنگ دیگر؟
می شود پدرسوختگی را تحمل کرد.می شود برایش جک گفت.خندید.می شود پدر سوخته شد و با پدر سوختگی یک جوری گلیم از آب بیرون کشید.
می شود سال هایی بی خاصیت داشت.به این بی خاصیتی نگاه کرد و خندید.
اما، سال های جنگ چه طور؟
می شود اقتصاد نداشت و زندگی کرد.می شود فر هنگ نداشت، کتاب نداشت،روشن فکر آزاد نداشت، سانسور داشت دروغ داشت و با همه این ها زندگی داشت.
زندگی با حد اقل ملزوماتش.
اما در سال های جنگ چه طور؟
هنوز خواب چسب های پهن کاغذی را می بینم که به شیشه ها می چسباندیم تا فرو نریزند.
خواب فرار.
خواب خانه ای که زیر بمب فرو ریخت.
خواب حجله های جوان های محل.
مادرانشان هنوز هستند. نمی دانم آن ها چه خواب می بینند.
فرمانده هایشان هم هنوز هستند ، آیا هنوز خواب فرماندهی در جبهه ها می بینند؟
صبح فردا آیا خوابشان تعبیر می شود؟
فردا صبح سکه به نام که می زنند؟
طاقت جنگ ندارم.
این بد بختی است که گرفتار شده ایم بین دو آدمی که از هیچ کدامشان راضی نیستیم.
دور قبل می گفتند بین بد و بدتر باید انتخاب کرد.
این بار می گویند بین بدتر و بدترین.
این تاریخ رو به افول و تباهی تا کی؟
همین طور تنزل.
کاش می شد آدم جدا می شد از هر چه اطرافش هست.از تمام آنچه دور و برش ریخته.
از همه چیز.از بقال تا هاشمی تا دوستان واقعی و شبه دوستان.
کاش می شد. اما انگار نمی شود. آدم لینک شده به تمام این چیز ها.
وتمام این چیز ها آن قدر قدرتمند هستند که دل آزرده اش کنند.از بقال بگیر تا احمدی نژاد و دوستان و...
اما آدم جدا نمی شود. باید با تمام این لینک ها زندگی کرد.
با بقال با هاشمی با احمدی نژاد و با دوستان و شبه دوستان.
دل آزاری همه شان را می توان تحمل کرد. بی صفایی و بی مرامی همه شان را می شود تحمل کرد ، چندان که تحمل کرده ایم.
اما جنگ.
طاقت رنج جنگ نداریم . نه من ،نه بقال، نه دوستان و شبه دوستان. احمدی نژاد را نمی دانم.
فردا صبح سکه به نام که می زنند؟
ای کاش که بر طبل جنگ نکوبد.

---------------------------------------------------------------------------