<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d6919998\x26blogName\x3d%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87+%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%86\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://khaneroshanan.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://khaneroshanan.blogspot.com/\x26vt\x3d8114318517456267451', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script> vlink="#EAE6E0" alink="#EAE6E0">
height="327">
خانه روشنان
Sunday, March 13, 2005 عیدپارسال


این متن را عید پارسال، وقتی در عسلویه ،شبهای تنهایی را می گذراندم ، نوشتم . اون روز ها دوست به سفر رفته بود . به یاد اون روز ها: روز های بیم و امید
به یاد یار و دیار آنچنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
سرش را بر گردانده بود ،دیگه به من نگاه نکرد . این بد ترین تصویریه که از مسافری که دوستش داری ،می تونه توی ذهنت بمونه .سری که با ناراحتی ،دلخوری و عصبانیت برگدانده می شه ،چشم هایی که آن قدر بهت نگاه نمی کنند ،تا مجبور بشی راهت رو بگیری و از کنار اتوبوس دور بشی ، از در آژانس توریستس بیرون بری و با حال گرفته سوار ماشینت بشی . اما قفل ماشین رو که باز کردم دیدم داره به سمتم میاد ، تا بد ترین تصویر ممکن آخرین تصویری نباشه که از مسافری که دوستش داری ،توی ذهنت بمونه.
مسافری که قراره یک ماه تمام ،اروپا رو بگرده و تو هر روز ،در پی خبری ،دو بار ،شاید هم سه بار ،میل باکست رو چک کنی تا در تمام این مدت ،فقط 2 تا میل ببینی که گزارش مختصری چند خطی از سفری است که انگار حسابی خوش می گذرد به مسافران و روز هایی که زیاد خوش نمی گذرد به من.واصلا انگار نمی گذرد...
میل هایی که تنها به تو اختصاص ندارند بلکه به ادرس چند نفر فرستاده شده . 2 تا میل ، مختصر ، برای همه از جمله تو .روزها می گذرند ،توی شرکت ،توی خونه ،توی سایت ، صدای ناخوشایند اتصال به اینترنت شنیده می شود ، صفحه یاهو باز می شود ، خبری نیست . فقط دو تا میل مختصر، چند خط کوتاه ، برای همه از جمله تو.
فکرهای عجیب مواجهه با مسافر بعد از سفر از ذهنت می گذرد .چه کار باید بکنی؟ انتظار،انتظار جوابی که به سفر رفته ، پاسخی که در پایتخت های اروپا می گذرد ، موزه ها را می بیند ،سوار بر دوچرخه دور مونیخ می گردد،و شبها در جاده های اروپا توی اتوبوس می خوابد ،می خورد ،می زند ،می رقصد.
وفکر های عجیب ،هولناک ،هراسناک ،هوسناک دور سرت چرخ می خورند...
آیا باز هم با هم کله پاچه می خوریم؟ یا کله پاچه سرد صبح سفر ، اخرین کله پاچه با هممان بود؟هر روز میل باکس ، گزارش های کوتاه ،چند خط ،خلاصه ،مختصر و اساسا غیر مفید.
و ترس ،ترس مواجهه با مسافر بعد از سفر.
11/فروردین /83
عسلویه

---------------------------------------------------------------------------