<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d6919998\x26blogName\x3d%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87+%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%86\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://khaneroshanan.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://khaneroshanan.blogspot.com/\x26vt\x3d8114318517456267451', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script> vlink="#EAE6E0" alink="#EAE6E0">
height="327">
خانه روشنان
Saturday, January 08, 2005 در فتوت و جوانمردی:نیایشی به پیشگاه پوریای ولی

صدای زنگ مرشد که بلند شد،لابد یکی از میان جمعیت فریاد زده بود برای سلامتی پوریای ولی صلوات.پهلوان وسط گود بوده.پهلوان روبروی جماعتتی که برایش صلوات می فرستادند.پهلوان روبروی حریف.
حریف جوان است حتما.برای به خاک بردنش فنی لازم نیست.کافی است پهلوان دست به کمرش برد،لابد دقیقه ای هم طول نمی کشد که پشت جوان باشد و سرمای خاک میان گود.
پهلوان میدان دیده است.پهلوان شکست یادش نمی آید.تنها چیزی که حالا پهلوان به یاد می آورد،زنگ صدای مادر حریف است که دیشب دعا می کرد.
مادر حریف کجا است؟لابد بیرون در زورخانه منتظر است.همه دلداریش داده اند.پسرت جوان است و در آغاز راه.اووه حالا حالا ها باید کشتی بگیرد.همین که امروز حریف پوریای ولی است...آدم اگر می بازد هم از پپهلوان ببازد...
مادر بیرون در زورخانه منتظر است.پسر روبروی پهلوان میان گود.دست بهم می مالد.باید آماده شود که از پهلوان محترمانه ببازد.
چه می شد اگر پوریای ولی این کشتی را هم مثل تمام کشتی های عمرش به راحتی می برد؟اگر می برد که حقش هم بود و در توانش بود چه می شد؟آیا کاری خلاف شرع کرده بود؟
اگر پوریای ولی آن کشتی را برده بود،هیچ کس نمی توانست بگوید کاری خلاف اخلاق از او سر زده.
اگر آن کشتی را که احتمالا آخرین کشتی او بود،برده بود،هیچ کس بر او خرده نمی گرفت.
اگر آن کشتی را برده بود هیچ از احترام اوکم نمی شد.
اما پهلوان باخت.
پهلوان تمام آبروی پهلوانی خودرا فروخت به دعای پیرزنی که از پیروزی جوانش شاد باشد.
خیلی جاها اخلاق وشرع و قانون اجازه می دهند که کاری را بکنی یا نکنی.
اخلاق مانع پیروزی پوریای ولی نبود.
اما دقیقا همین جاها است که معرفت،فتوت و به قول بچه های جنوب شهر مرام و لوطی گری معنی پیدا می کند.
پوریای ولی نماد معرفت است چون کاری را که اخلاق به او اجازه می داد،نکرد.
اگر عباس ابن علی ،قبل از اینکه برای کودکان تشنه آب ببرد،آب می نوشید،آیا کسی می توانست سرزنشش کند؟
آیا کاری خلاف اخلاق کرده بود؟
اما او آب روی آب ریخت.
و برای همین نمونه فتوت شد و جوانمردی.
بی جهت نیست که پوریای ولی ،ولی است.او هم رتبه اولیا است.
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت
وحالا تمام خیابان های شهر،ازپیچ وخم های تازی آباد تا پاسازهای پر هاهوی جردن،همه خالیند.
همه تهی.
نه صدای دعای پیرزن را می شنوی،نه سکوت مهیب پهلوان را می بینی.
صدایی اگر هست از شلوار ماوی،از کاپشن تیسوت،از کلاه نایک و البته مریم دی-جی.

---------------------------------------------------------------------------