Monday, October 12, 2009
خون تن از شیشه و شاخ بر کشیدن
چند وقتی بود به سرم افتاده بود. نشده بود. یعنی مثل خیلی چیز ها چند روزی به تاخیر می اقتاد، بعد دیر به دیر به یاد می آمد و آخر سر که فصلش می گذشت، دیگر موضوعیتی نداشت.
اما امسال شد. رفتیم و نشستیم و بادکش کردیم. چاهار زانو. رو به دیوار. و بعد تیغ جراحی بود و پوست کمر بین دو کتف و ده یا دوازده خطی که "حجامی" پشت هم کشید و دو باره باد کش کرد تا به تجویز زکریای رازی در الحاوی و بو علی در قانون و ... حجامت کرده باشیم. همین طور، الکی.
می گویند بهترین فصل برای حجانت بهار و پاییز است. وقت خوب بود. نه باید به تعویق می افتاد، که اگر کشف کلینیک طب سنتی، آن هم به برکت سرک کشیدن جهت رفع حاجت نبود، حتما به تعویق می افتاد.
دو تایی رفتیم. کنار هم نشستیم با بالاتنه ی لخت. رو به دیوار. "حجامی" آمد. اما هیچ شباهتی به آن حجامی هزاردستان نداشت. به جای آن شاخ گاو و بادکشی با دهن و تیغی که روی آتش داغ می شد، لیوان پلاستیکی یک بار مصرف بود و تیغ استریل جراحی. زیاد راحت نبودم. کمی ترسیده بودم. شاید چون کمر رفیقم را می دیدم که چه طود بادکش شده بود و بعد از تیغ زنی چه طور خون تیره توی لیوانی که به کمرش چسبیده بود جمع می شد.
چند توصیه هم بود برای بعد از حجامت. برای کسی که می خواهد برنامه ریزی کند مهم است. اول این که تا 24 ساعت حمام نروی و این که به جای تیغ ها عسل بمالی و تا یک روز سردی نخوری و تا 48 ساعت نزدیکی نکنی!
---------------------------------------------------------------------------