<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d6919998\x26blogName\x3d%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87+%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%86\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://khaneroshanan.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://khaneroshanan.blogspot.com/\x26vt\x3d8114318517456267451', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script> vlink="#EAE6E0" alink="#EAE6E0">
height="327">
خانه روشنان
Thursday, December 25, 2008 جان امام زمان و هم آوایی با کریس دی برگ



یکم: توجه رئیس جمهور به امام زمان، در تمام تاریخ ج.ا.ا بی سابقه است. در این سی سالی که گذشت تنها رئیس جمهور است که این چنین دولت خود را به نام امام غایب پیوند زده و سیاستش را در جهت ظهور او برنامه ریزی می کند. تنها مقام بلند پایه ای که در تمامی سخن رانی هایش از امام غایب نام می برد، سخنش را با نام او آغاز می کند، برای تعجیل فرجش دعا می کند و آرزو می کند که در جنگ های ظهور در رکاب امام غایب و کنار او شهید شود.
... و المستشهدین بین یدیه...
در حالت آرمانی، دولت رئیس جمهور، زمینه ساز و طلیعه دار ظهور امام خواهد بود. در چنین دولتی، سخنان جدید جناب سخن گو جالب است و جذاب. آن جا که می گوید: حفظ حکومت از جان امام زمان مهم تر است.
در اندیشه ی شیعی، امام، تنها امام نیست. امامت و جانشینی پیامبر تنها شانی از شئون امام است. در نگاه شیعی امام واسطه ی فیض وجود است. یعنی فیض وجود از طریق امام است که جاری می شود. در این جهان بینی، وجود شکلی هرمی دارد. هرمی که راس آن باری تعالی قرار دارد و در قاعده ی آن همه ی موجودات. جایگاه امام دقیقا بعد از رتبه ی خداوند است. در چنین هرمی اگر امام نباشد، اساسا سایر موجودات وجود ندارند. به خاطر وجود امام است که سایر موجودات" وجود" دارند. این جایگاه "حجت" است در اندیشه ی شیعی. و در این معنی روایات بسیاراست. چندان که اگر "حجت" نباشد زمین اهلش را خواهد بلعید. سخن معروف متکلم بزرگ و یا به عبارتی پدر کلام شیعی، خواجه نصیرالدین طوسی، ناظر به همین معنی است. آن جا که می گوید:
بیمنه رزق الورا و ببقائه بقیت الدنیا و بوجوده ثبتت الارض و السماء و غیبته منا...
اگر مردمان روزی می خورند، به یمن وجود او است. و به واسطه ی بقای او است که دنیا باقی است و از بین نمی رود و به وجود اوست که آسمان و زمین بر جای خود ثابت مانده اند و الا آسمان و زمین در هم می پیچید و خلقت نا بود می شد و دوباره راهی دیار عدم می شد و البته غیبت و پنهانی او به دلیل ما و گناهان ما است و ...
پیش تر ها بنیان گذار ج.ا.ا در سخنانی بی پرده گفته بود که حفظ نظام از نماز هم واجب تر است و با این جمله اهمیت حفظ نظام را حتی در برابر اوجب واجبات نشان داده بود. اما سخنان جناب سخن گو اصلا عجیب است. با نگاه و اندیشه ی شیعی، وقتی می گوید حفظ نظام از جان امام زمان هم مهم تر است، یعنی برای بقای نظام نه تنها می توان نماز یا سایر احکام را هم تعطیل کرد، بل که حتا می شود از جان امام زمان هم مایه گذاشت، حتا می شود جان امام زمان را هم گرفت، یعنی می شود تمام وجود را هم نابود کرد، تمام مخلوقات را از بین برد، آسمان و زمین را به هم ریخت، تمام خلقت خداوند را نابود کرد تا نظام کنونی کشور ایران حفظ شود. اگر حفظ نظام ایجاب کند، جهان را می توان نابود کرد، آسمان و زمین را از جا کند، کوه ها را از هم پاشید، دریا ها را خشک کرد، خورشید را منفجر کرد و ستاره ها را خاموش کرد. برای حفظ نظام می شود دنیا را به آخر رساند. می شود قیامت کرد.
البته جناب سخن گو هیچ یک از این ها را نگفته بود. او فقط همان یک جمله را گفته بود و البته من هم نمی دانم که چه طور قادر به انجام نتایج منطقی شیعی همان یک جمله اش خواهد بود. و البته اصلا نمی دانم که به این نتایجی که از اعتقاد شیعی به امامت بر می آید، فکر کرده بود یا نه.

دوم: می گویند و راست می گویند که ریا خصلت جمعی ما است. پر رنگی ریا در جامعه ی ما را همه ی خارجی هایی که جامعه ی ما را دیده اند، نشان داده اند. کنت دو گوبینیو، شرق شناس و سفیر فرانسه در زمان سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، معتقد است که ریا اصلا ربطی به حکومت قاجار یا تاریخ اسلامی هم ندارد. او ریشه ی ریا را تا دوران پیش از اسلام و دوره ی اقتدار موبدان دین بهی جست و جو می کند. هر جا را که نگاه می کنی و هر که را که ببینی، ریا را می بینی. چیزی می گوییم و به چیز دیگری فکر می کنیم. جوری نشان می دهیم و طور دیگری زندگی می کنیم.
نمونه اش همین امروز عصر که حوالی یک ربع به پنج بود که رفیق شفیق ما از بلیط کنسرت آریان گفت برای ساعت پنج و نیم. از بخت و اقبال ما ، جایی بودیم حوالی میدان فاطمی و در ساعت شلوغ شهر نزدیک بودیم به تالار وزارت کشور. دو تا بلیط داشت و دو تایی رفتیم. کنسرت ویزه ی هواداران بود وبلیطش فقط از طریق هواداران فروش رفته بود. برای همین نه تبلیغی داشتند و نه اعلان عمومی. اولین بار بود که کنسرت آریان(آرین؟) را می دیدم. کنسرت با کلیپ کریس دی برگ شروع شد. هنوز هم نمی دانم که چه طور چنین کنسرتی در ج.ا.ا جرا می شود. کنسرت را که می دیدم و شور و رقص نشسته ی جمعیت را تماشا می کردم و بیشتر از روی سن حواسم به جمعیت بود، به ریا فکر می کردم. به قول سال های نه چندان دور به نهادینه شدن ریا. کنسرت با مجوز رسمی وزارت ارشاد ج.ا.ا. برگزار شده بود. آن هم وزارت جناب صفار هرندی. آن وقت فکر می کردم صدا و سیمای همین نظام، این کنسرت که هیچ، نی و تنبک را هم نمایش نمی دهد. نظام ، همان نظام است، اما از آن چه اجرا می شود تا آن چه نشان داده می شود تفاوت از دامن پر چین دخترکان است تا چین و چروک سیمای پیره زنان. همین ها است که از جان امام زمان هم مهم تر است.

---------------------------------------------------------------------------

Friday, December 05, 2008 آنان که خاطره می سازند

رفیق شفیق ما جایی به درستی نوشته بود که شیخ ( لقب اعطایی همین رفیق شفیق به ما) دنبال خاطره سازی است. انگار که بنگاهی هست که خاطره تولید می کند و من هم مدیریتش می کنم. البته من خاطرات را دوست دارم. زمان خامی که ادای این و آن را در می آوردم، اکثرا خاطره گفتنشان را تقلید می کردم، که سرآمدشان هم پدربزرگم بود – روحش شاد- . پدربزرگم که بچگی ها "بابا اسدالله" صدایش می کردیم و ما که بزرگ تر می شدیم و او که پیر تر و پیر تر می شد " بابا اسدالله" تبدیل شده بود به " حاج آقا"، خیلی خوب خاطره می گفت. و خاطراتش هم همیشه دور و بر کله پاچه ای، آب گوشتی یا حداقل نان سنگکی می گذشت. اصلا خیابان های تهران ( بخوانید تهران قدیم) را بیشتر به کله پزی ها و چلوکبابی هایش می شناخت تا به نام خیابان. پسر عمه ام راست می گفت که آدم سعادت مندی بود. آخر به هر چه می خواست و آرزو می کرد، رسید و بعد با زندگی و زندگان خداحافظی کرد و درست جلوی چشم من و همین پسر عمه ام نفس های آخر را کشید و تمام کرد. تمام لذت زندگیش خوردن بود و تا می توانست، به بهترین شکل از زندگی لذت برد. به قول خودش :"زهی سعادت". و چه سعادتی بالا تر از این که به هر چه می خواهی برسی؟
بابا اسدالله، خیلی خوب خاطره می گفت. من هم اساس خاطره گفتن را از او آموختم و به شیوه ی او خاطره می گفتم.( روزی اگر رشته ی خاطره گویی و خاطره سازی به رشته های میان رشته ای اضافه شد، متدش را مدون می کنم). از شوق و ذوق بابا اسدالله به خوردن هم خاطرات بسیاری گفته ام. یعنی این جور خاطرات را دوست دارم. همین جور خاطرات ملایم و آرام را. خاطراتی که آخرش از اول معلوم است، بر عکس خاطرات اکشن دوران سربازی و جنگ و گریز و دعوا، هیجانی ندارند، اما جذاب اند. شیرین اند.
وقتی خاطره می گویی، و قتی به خاطره عادت می کنی، وقتی همه چیز را مثل خاطره مرور می کنی، زمان را گم می کنی. این روزها به همین فکر می کردم که خاطره خودش را از زمان جدا می کند. وقتی می گویم خاطره منظورم اتفاقی نیست که زمانی رخ داده. منظورم اتفاقی است که خاطره می شود. اتفاقی که به شیوه ی خاطرات تعریف می شود. اتفاق به خودی خود جذاب نیست، اما خاطره گو، آن اتفاق را جذاب می کند با همه ی تکنیک های خاطره گویی. از زیر و بم صدا بگیر تا تاکید کردن بر نکته ای یا بزرگ کردن حالتی و ....
خاطره از اتفاقی که زمانی ، جایی افتاده فاصله می گیرد و به قصه ها شبیه می شود. حالا ذهنی که مدام پی خاطره می گردد، همه ی اتفاقات را مثل خاطرات مرور می کند، زمان را گم می کند. مثل من. زمان را گم کرده ام. زمان گذشته را گم کرده ام. خاطراتش به یادم مانده اند، با تمام جزئیات. اما این که چه زمانی؟ یادم نیست. اصلا حافظه ام زیاد نسبت به زمان حساسیتی ندارد. درست بر عکس ذهن تاریخی که برایش زمان واقعه مهم است. شاید یک ذهن تاریخی هم زمانی نق بزند که خاطره ندارد. هر چه باشد تاریخ و خاطره، روزی محو می شوند. تاریخ و خاطره، خاک می خورند و خاک ، تاریخ و خاطره می خورد.

---------------------------------------------------------------------------